هیئت روضه الشهدا شهر مریانج

هیئت روضه الشهدا شهر مریانج

محفل بسیجیان و رهروان امام وشهدا
هیئت روضه الشهدا شهر مریانج

هیئت روضه الشهدا شهر مریانج

محفل بسیجیان و رهروان امام وشهدا

جایگاه شهادت در اسلام

جایگاه شهادت در اسلام 
حیات مادی انسان از لحظه‌ای آغاز می‌شود که در تاریک‌خانه (رحم) به صورت سلولی پدید می‌آید و پس از طی مراحلی دیده به جهان می‌گشاید، و با پشت سر نهادن نشیب و فرازهایی از کودکی، نوجوانی، سالمندی، سنگ اجل شیشه عمر او را شکسته و پرونده حیات او بسته می‌شود. و اگر دارای فامیل و بستگان باشد چند روزی نام و خاطره او بر سر زبان‌ها محفوظ مانده و سرانجام به کلی فراموش می‌شود. این قانون آفرینش است در مورد انسان‌های عادی و معمولی . در این میان شخصیت‌های الهی، شهیدان راه حق که حماسه‌آفرینان تاریخ می‌باشند از این قاعده مستثنی بوده و پایان زندگی مادی آنان سرآغاز فصل نوینی از زندگی معنوی آنان محسوب می‌شود و اگر مرگ و سپری گشتن روزگار پرونده حیات مادی آنان را مختومه می‌سازد، در برابر آن دریچه‌ای از حیات دیگر به روی آنان می‌گشاید، و حیاتی در دل مرگ نصیب آنان می‌شود و مصداق روشن این شعر می‌شود:
 پایان زندگی هر کس به مرگ اوست جز مرد حق، که مرگ وی آغاز دفترست
مکاتب مادی در جهان بینی‌های خود، مشکل پیدایش انسان را در این کره خاکی و فلسفه و حیات و مرگ او را نگشوده و در برابر سه پرسش دیرینه بشر انگشت حیرت به دندان گرفته و لب فرو بسته‌اند، این سه پرسش دیرینه عبارتند از:
1- از کجا آمده‌ام؟
2- برای چه آمده‌ام؟
3- به کجا خواهم رفت؟
در حالی که در جهان‌بینی الهی پاسخ هر سه سوال روشن است و قرآن مجید به تمامی این پرسش‌ها با جمله‌های
*«انا الله و انا الیه راجعون»: ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز می‌گردیم. (بقره، 156)
*«افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون»: آیا می‌پندارید که شما را بی‌جهت آفریدیم و شما به سوی ما باز نمی‌گردید. (مومنون، 115)
*«الذی خلق الموت و الحیوه لیبلوکم ایکم احسن عملا»: خدایی که مرگ و زندگانی را آفرید تا بیازماید کدامیک از شما نیکوکارترین هستید. (الملک، 2)
حیات انسانی به طور مطلق، و حیات شهیدان راه حق، به حکم دلائل فلسفی و تصریح قرآن پس از مرگ امتداد و گسترش دارد و مرگ معبر و گذرگاهی بیش نیست که انسان را از سرایی به سرایی، از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر منتقل می‌سازد تو گویی مرگ دروازه ابدیت است و پاسدار این دروازه «قابض الارواح» عزرائیل می‌باشد. اگر مرگ دروازه ابدیت است، و مرگ تن، به معنی مرگ روان نیست، شهید در این میان از ویژگی خاصی برخوردار است که بیان می‌شود:
1- شهید دارای حیات اجتماعی است. او در قلوب و اذهان، جایگاه بس پرارزشی دارد. اگر او سطور تاریخ امتی را با خون پاک خود نوشته است، تاریخ بشریت نیز یادآورنده‌ی اوست و راه وی را گرامی می‌دارد، تا آنجا که مهر و مودت، نام و نشان، جوشش و خروش، ایثار و فداکاری او در سینه‌ها و قلوب موج می‌زند و نام او به عنوان انسان ابدی بر تارک اعصار نوشته می‌شود.
2- شهید دارای حیات معنوی و حقیقی است و خصوصیات حقیقی او را قرآن ضمن سه آیه بیان کرده است. آنجا که می‌فرماید:
 *«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل‌الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»: آنان که در راه خدا کشته می‌شوند مردگان می‌پندارید آنان زندگانند و نزد خدای خویش روزی می‌خورند. (ال عمران، 169)
*«فرحین بما اتاهم‌الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلقهم الا خوف علیهم و لا هم یحزنون»: آنان با آنچه که خدا به آنها از کرم خویش عطا فرموده خوش‌دلند و به کسانی که هنوز به آنان نپیوسته‌اند مژده می‌دهند و می‌گویند ترس و غمی بر آنان نیست. (آل عمران، 170)
 
این آیات نکات ذیل را یادآور می‌شود:
1- حیات شهید پس از مرگ یک حیات واقعی است و این حیات فردی از شهید، غیر از حیات اجتماعی اوست و به این حقیقت با جمله «احیاء» تصریح شده است.
2- این حیات توام با رزق و روزی است چنانکه می‌فرمایند: «عند ربهم یرزقون»
3- این حیات با فرح و شادی همراه است چنانکه می‌فرمایند: «فرحین بما انا هم الله من فضله»
4- ارتباط شهید با جهان ماده قطع نمی‌شود و از آنچه در این جهان می‌گذرد آگاه است حتی از وضع آنهایی که هنوز در معرکه جنگ می‌رزمند نیز مطلع می‌باشد و به آنان پیام می‌فرستند و می‌گویند که ترس و غمی بر آنان نیست.
تعارضی از واژه شهید و شهادت: شهید از ماده شهود در شهادت است. شهید هم به معنای حضور است و هم به معنی علم و یقین است و هم به معنی معاینه و مشاهده است. اگر ما بخواهیم تمام رویدادهای بزرگی که در تاریخ زندگی به وجود آمده و در صفحات تاریخ صحبت شده مشخص کنیم و آنها را ارزیابی کنیم هیچ‌کدام از آنها ارزشمند‌تر و با اهمیت‌تر از مساله شهادت نیست. شهادت تنها یک مساله از خودگذشتگی و فداکاری نیست؛ بلکه شهادت عبارت است از خود گذشتگی و فداکاری توام با پیدا کردن و زنده نمودن تمام افراد انسان‌ها از حالت خفتگی و بی‌توجهی. بنابراین شهید به واسطه‌ی شهادتش، خون در رگ افراد مرده و خفته‌ی اجتماع تزریق می‌کند و آنها را زنده و بیدار می‌سازد.

یاد یاران

یاد یاران  

 

مهر ماه امسال مراسم پر فیض یاد یاران به یاد ونام شهید احمد مظاهری برگزار خواهد شد .

شهید احمد مضاهری

تاریخ تولد 1/5/1341

تاریخ شهادت :۱۲/۵/۶۲

محل شهادت:حاج عمران 

عملیات والفجر۲ 

 وصیت نامه شهید احمد مظاهری

ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفاً کاَنهم بنیان مرصوص

بدرستی که خداوند دوست میدارد آنان را که کارزار کنند در راه خدا و صف زنند گویا ایشان از بنیانی استوار ساختهد شده اند.

باعرض سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب که ما را به راه الهی راهنمایی کردند.خدمت پدر و مادر عزیزم سلام عرض میکنم باری پدر و مادر مهربانم از زحمات شما قدر دانی میکنم که مرا چنین پرورش داده تا در راه استقلال اسلام و مسلمین در جنگ با کافران به ستیز برخیزم و خواهان برقراری حکومت اسلام و قرآن در سراسر گیتی باشم و از طرف من از تمامی دوستان و آشنایان حلالی بخواهید. حمد و ستایش خدای را که این چنین نعمتی به ما عنایت کرده و ما را به راه راست هدایت کرده و ای خدای بزرگ تو خود آگاهی که ما برای برقراری احکام الهی قیام کرده و به جبهه رفته ایم. ما تا آخرین قطره خون وتا آخرین نفس در راه برقراری احکام الهی پایداری می کنیم و از برادرانم می خواهم که اسلحه مرا بدست گیرند و برای یاری قرآن بشتابند چون اسلام نیاز به کمک شما دارد. پدر و مادرم از شما میخواهم که امام و رزمندگان را دعا کنید چون دعای شماست که مستجاب می شود.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته  

 

چند خاطره از شهید احمد مظاهری 

 

شهید حاج اسماعیل شکری موحد درباره ی شهید احمد مظاهری میگفت: شب عملیات احمد را دیدم چهره ی بسیار زیبایی داشت او را بغل کردم و بوسیدم از چهره ی نورانی اش مطمئن بودم که شهید میشود او خود را آماده کرده بود تا به خدا نزدیک و نزدیکتر شود و در آخر هم به هدفش رسید.

مادرش حراسون اومد و به من گفت : احمد شهید شده گفتم چی میگی تو از کجا خبر داری گفت: آخه دیشب خواب دیدم از آسمان دری باز شد و یه چیز رو از من گرفت و به آسمان برد یقین دارم که اون شهید شده .

فردای اون روز خبر آوردن که احمد شهید شده .

به نقل از پدر شهید

به ائمه اطهار خیلی علاقه داشت ؛وقتی شهید شده بود اشتباهی اونو به مشهد برده بودن اینجا بود که فهمیدم ائمه علی الخصوص امام رضا (ع) هم به اون علاقه دارن

همیشه دوست داشت اسمش جز خدام اهل بیت باشه

وهمین باعث شد که بعد شهادتش به پابوس مولاش بره...!

به نقل از برادر شهید

اومد گفت در نماز جمعه اعلام کردند که برا جبهه ها به راننده احتیاج دارن منم می خوام برم ؛ یعنی تکلیف اینه که برم البته اگه شما اجازه بدید ؛ بهش گفتم برو اما ممکنه جانباز بشی یا اینکه مفقود بشی یا ...گفت من همه این چیز ها رو به جون و دل خریدم واین راه رو آگاهانه انتخاب کردم .

بعد از این ماجرا رفت و دیگه ...

به نقل از پدر شهید

 

 

 

نهضت شهادت

امام خیمنی (ره) : 

قیامی که برای خداست و نهضتی که براساس معنویت و عقیده است، عقب‌نشینی نخواهد کرد. ملت ما اکنون به «شهادت» و فداکاری خو گرفته است و از هیچ دشمنی و هیچ قدرتی و هیچ توطئه‌ای هراس ندارد .  

 

  

خاک بهشت

این خاک بهشت است که قیمت شدنی نیست

ریگ ملکوت است؛ عقیق یمنی نیست

افتاده ابوالفضل ابوالفضل در این دشت

دیگر علم هیچ یک انداختنی نیست

در خاک؛ تو را دفن نکردیم و دمیدی

این گل؛ گل خودروست؛ گل کاشتنی نیست

یک دست تو این گوشه و یک دست تو آن سو

بین‌الحرمینی که در آن سینه‌زنی نیست

دعوت شدة مجلس خوبانی و آنجا

رختی به برازندگی بی‌کفنی نیست

برخاستی و جان تو را خواست؛ وگرنه

هر رود به صحرا زده دریاشدنی نیست 

 

شاهد ملکوت

حی سبحان ناظر کردار ماست

حی سبحان ، ناظر کردار ماست             آگه از اندیشه و گفتار ماست

وز چه روی عصیان یزدان می کنی              بهتر از مادر خدا غمخوار ماست

وز چه روی نسیان رحمان می کنی       در همه احوال خدا در یاد ماست

وز چه روی اسرار خلق ا... افشا می کنی        خودپرست ، آخر خداوند ساتر اسرار ماست

وز چه روی فرمان شیطان می بری             بی خبر ، ابلیس ملعون دشمن آشکار ماست

بر چه سوی عمرت به پایان میبری            همدم ما در قیامت مجمع کردار ماست

بر چه سوی دست تمنا میبری              غافل از سبحان ، خداوند یار ماست 

سروده سردار رشید اسلام شهید علیرضا دهقانی 

شادی روحش صلوات... 

اللهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم و لعن دائم علی اعدائهم اجمعین وجعلنا من خیر انصاره واعوانه

راه طلب

 در راه طلب پای فلک آبله دارد
این وادی عشق است و دو صد مرحله دارد
دردو غم و رنج است و بلا زاده ره عشق
هر مرحله صد گمشده این قافله دارد
صد مرحله را عشق به یک گام رود لیک
در هر قدم این رحم کند صد تله دارد
گر دست مرا جاذبه عشق نگیرد
فریاد نه جان زاد و نه دل راحله دارد  

   

 

ناخالصی وجود چگونه می سوزد؟

خدایا تو را شکر می کنم که مرا با درد آشنا کردی تا درد دردمندان را لمس کنم. به ارزش کیمیایی درد پی ببرم و ناخالصی های وجودم را در آتش درد بسوزم و خواسته های نفسانی خود را زیر کوهی از غم و درد بکوبم و هنگام راه رفتن بر روی زمین و نفس کشیدن هوا، وجدانم آسوده و خاطرم آرام باشد تا به وجود خود پی ببرم و موجودیت وجود خود را حس کنم.

نیایش های شهید دکتر چمران 

 

 

 

شمرت را بشناس!!

به خدا سوگند آنچه امروز دل حسین ابن علی را خون کرده است قضیه فلسطین است.اگر امروز حسین ابن علی بود می گفت اگر میخواهی برای من عزاداری کنی برای من سینه بزنی شعار تو فلسطین باشد.شمر 1300 سال پیش مرد شمر امروزت را بشناس.

استاد شهید مرتضی مطهری 

 

 

 

اشک سودی هم دارد؟

گریه بر شهید شوق شهادت را ایجاد می کند

آیت الله جوادی آملی 

کوه ایمان

ولی امر مسلمین جهان 

 کوه ایمان   

 


من کوه ایمان مرد پیکار و جهادم‏
فرزند قرآن پاسدار حق نهادم‏
پرورده‏ى دامان پاک انقلابم‏
تابیده از شرق شرف چون آفتابم‏
غرنده شیر عرصه‏گاه خشم و خونم‏
من شیر روز و زاهد شب‏هاى تارم‏
در چشم بدخواهان میهن همچو خارم‏
من پاسدارم پاسدار حق مدارم‏
جز عشق جانان آتشى در جان ندارم‏
هان اى عدوى خیره‏سر بشنو سرودم‏
زیرا که آید این سرود از تار و پودم:
من رهرو راه خدا یار حسینم‏
یاریگرم حق یاور پیر خمینم 

 

 

لبیک یا خامنه ای لبیک یا حسین است  

خامنه ای رهبر ضیا ءهر دو عین است 

 

 

ولی امر مسلمین جهان 

 

 سید حسن نصر الله : 

 عظیم‌ ترین‌ نعمتهای‌ الهی‌ در کنار این‌ نظام‌ همانا وجود مبارک‌ مقام‌ معظم‌ رهبری‌ است.

سید حسن نصرالله :چند کلمه‌ را خطاب‌ به‌ ملت‌ شریف‌ ایران‌ بگویم‌ و همچنین‌ می‌ خواهم‌ مطلب‌ دیگری‌ را به‌ آنان‌ بگویم‌ که‌ البته‌ می‌ دانند و درک‌ می‌ کنند اما از باب‌ تاکید می‌ گویم‌ که‌ عظمت‌ نعمت‌ الهی‌ را که‌ خداوند تبارک‌ و تعالی‌ به‌ آنان‌ ارزانی‌ کرده‌ است‌ بدانند؛ ‌ نعمت‌ وجود این‌ نظام‌ مقدس،‌ ‌ نعمت‌ وحدت‌ جمهوری‌ اسلامی‌، ‌ قدرت‌ و صلابت‌ آن‌ و جایگاه‌ این‌ جمهوری‌ نزد ملتهای‌ جهان‌. ‌ درجهان‌ امروز که‌ امپراتوری‌ طغیانگر و زورگویی‌ مانند ‌ امریکا بر آن‌ سیطره‌ دارد دشوار است‌ که‌ کشوری‌ مستقل‌، ‌ عزیز و توانمند مانند جمهوری‌ اسلامی‌ ایران بیابی‌ که‌ تصمیمهایش‌ را خود می‌ گیرد و سرنوشتش‌ را خود تعیین‌ می‌ کند؛ و جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ از نمونه‌ های‌ نادر در جهان‌ به شمار می‌ رود. پس‌ ملت‌ ایران‌ باید متوجه‌ این‌ نعمت‌ باشند و آن‌ را حفظ کنند. ‌
سخن‌ آخر من‌ این‌ است‌ که‌ ما درلبنان‌ این‌ نعمت‌ را احساس‌ و درک‌ می‌ کنیم‌ و مردم‌ ایران‌ نیز به خوبی‌ این‌ نعمت‌ را درک‌ می‌ کنند اما من‌ هم‌ به‌ عنوان‌ یک‌ لبنانی‌ می‌ گویم‌ که‌ از عظیم‌ ترین‌ نعمتهای‌ الهی‌ در کنار این‌ نظام‌، همانا وجود مبارک‌ مقام‌ معظم‌ رهبری‌ (دام‌ ظله‌ الشریف)‌ است؛ این‌ رهبر بزرگ‌ و حکیم‌ و مورد عنایت‌ و تایید الهی.‌ و من‌ این‌ سخن‌ را از روی‌ تجربه‌ می‌ گویم‌ و نه‌ از روی‌ تعارف‌، ‌ ارزش‌ و نعمت‌ وجود این‌ رهبر بزرگ‌ را بدانند و از وجود این‌ نعمت‌ استفاده‌ کنند و به خاطر این‌ نعمت‌ از خداوند تبارک‌ وتعالی‌ تشکر و آن‌ را حفظ کنند و ان شاء ‌الله‌ از این‌ وجود مبارک‌ بهره‌ ببرند و من‌ می‌ خواهم‌ به‌ آنها تاکید کنم‌ که‌ دشواریها و خطرها هرچه‌ باشد و تهدیدهایی‌ که‌ امریکا و صهیونیستها برضد کشورها وامت‌ ما مطرح‌ می‌ کنند هرچه‌ باشد، ما از ملت‌ ایران‌ آموخته‌ ایم‌ که‌ به‌ پیروزی‌ ایمان‌ داشته‌ باشیم‌ و می‌ خواهیم‌ آنچه‌ را از ملت‌ ایران‌ آموخته‌ ایم‌ یادآوری‌ کنیم‌ که‌ باید یقین‌ داشته‌ باشند که‌ پیروزی‌ ان شاء‌ الله‌ یار مومنان‌ و مجاهدان‌ و مظلومان‌ خواهد بود.
من‌ به‌ یاد می‌ آورم‌ که‌ درسال‌ ‌1982‌ درلبنان‌ یکصد هزار سرباز اسرائیلی‌ وهزاران‌ تانک‌ اسرائیلی‌ وجود داشت‌ و تعداد نیروهای‌ مقاومت‌ و مجاهد بسیار کم‌ بود. ‌آن‌ زمان‌ هیئتی‌ از ما برای‌ کسب‌ برکت‌ و تایید خدمت‌ حضرت‌ امام‌ خمینی‌ (قدس‌ سره‌ الشریف‌) شرفیاب‌ شد تا از رهنمودهای‌ ایشان‌ بهره‌ مند شویم‌ و ایشان‌ در آن‌ روز می‌ دانستند‌ که‌ ما گروهی‌ اندک‌ و مستضعف‌ هستیم‌ و حجم‌ دشمنی‌ را که‌ با آن‌ می‌ جنگیدیم‌ می‌ دانستند‌ اما به‌ ما گفتند به‌ تکلیفتان‌ عمل‌ کنید. ‌به‌ خدا توکل‌ کنید، در انتظار کمک‌ هیچ‌ کس‌ نباشید و من‌ می‌ بینم‌ و می‌ دانم‌ که‌ پیروزی‌ بر پیشانیهای‌ شما نقش‌ بسته‌ است‌. ‌امام‌ خمینی‌ در سال‌ ‌1982‌ از پیروزیهایی‌ با ما سخن‌ گفت‌ که‌ مقاومت‌ ما تحقق‌ خواهد بخشید، حال‌ آنکه‌ ما تعداد اندک‌ با امکانات‌ محدود بودیم‌ اما هرآنچه‌ امام‌ خمینی‌ به‌ ما گفتند‌ در سالهای‌ جهاد و مقاومت‌ تحقق‌ یافت‌ و امروز نیز ما وارد این‌ مرحله‌ یعنی‌ مرحله‌ پیروزیها شده ایم‌ و ان شاء‌ الله‌ با ایمان‌ و اراده‌ و یقین‌ و وحدت‌ و وجود رهبری‌ شجاع‌ و حکیم‌ و مورد تایید خداوند سبحانه‌ وتعالی‌ ما ان شاء‌ الله‌ با هیچ‌ شکستی‌ رو به رو نخواهیم‌ شد.

 

 

غذای سردار میهمان

یک روز که در منزل مقام معظم رهبری درخدمت  ایشان بودم بحث ما قدری به طول انجامید و نزدیک مغرب شد. 

پس از اقامه نماز در محضر ایشان،معظم له  رو به من کردند وفرمودند:اقا رحیم!شام را مهمان ما باشید.بنده در عین حال که این راتوفیقی می دانستم؛
خدمتشان عرض کردم؛اسباب زحمت می شود،مقام معظم رهبری فرمودند:نه!بمانید هرچه هست باهم می خوریم.
وقتی که سفره را پهن کردند و شام را اوردند،دیدم غذای ایشان و خانواده شان چیزی جزاملت ساده نیست.
من نیز بر ان سفره میهمان بودم و مقداری از همان غذای ساده را خوردم. 

 


 

سائل

 به فیض طوف وجود تو هر پری نرسد
به خاک بوسی پای تو هر سری نرسد
 بریده باد ز مردم دلی که یار تو شد
کسی که وقف تو باشد به دیگری نرسد
 ز میل حضرت صادق به خدمتت پیداست
کسی به شأن تو در بنده پروری نرسد
 نمی‏رسد سر مویی به حسن تو نقصان
چه مشتری برسد یا که مشتری نرسد
 به التزام غلامی هزار آمده‏اند
ولی همیشه همه کس به قنبری نرسد
 ترا ندیده پسندیده‏ام خدا را شکر
چنین پسند به هر دیده‏تری نرسد
 به دیدن آمده بودم امام نداد بکاء
برات رؤیت روی تو سر سری نرسد
 ترا چو روز سه شنبه نشان ما دادند
بهانه‏ای است که سائل ز هر دری نرسد 

 

 

 

حکومت اسلامى در عصر انتظار 


از مباحث مهم و اساسى در دوره غیبت ، بحث حکومت اسلامى و
انتظار فرج و ارتباط آن دو با یکدیگر است . بیشتر فقهاى شیعه ، تشکیل حکومت اسلامى را در دوره غیبت ، ضرورى مى دانند و بر این باورند که فقهاى عادل ، باید به این مهم اقدام کنند و اگر یکى از آنان تشکیل حکومت داد، بر دیگران واجب است که از او پیروى کنند.
در مقابل ، شمارى اندک برآنند که اقامه حکومت از شؤ ون امام معصوم است ، بنابر این ، در عصر غیبت تشکیل حکومت جایز نیست . این تفکر، که نخست به صورت یک اختلاف نظر فقهى کلامى مطرح بود، در این اواخر رنگ سیاسى به خود گرفت . شمارى بر اساس همین بینش به مخالفت با مشروطه پرداختند (1) و بزرگانى چون : آخوند خراسانى ، آیة الله مازندرانى ، علامه نائینى و... را تخطئه کردند. زیرا این گونه کارها را در عصر انتظار مشروع نمى دانستند.
این تفکر چون تضادى با خودکامگى حکام نداشت ، بلکه غیر مستقیم توجیه گر اعمال آنان نیز بود، از سوى آنان حمایت و ترویج شد، تا جایى که پیش از انقلاب اسلامى ، هواداران این اندیشه به صورت تشکیلاتى منسجم در آمدند.
این گروه ، با تبلیغ این که وظیفه ما در این عصر، انتظار است و بس و ما نباید در کارهاى سیاسى دخالت کنیم ، با مبارزان و طرفداران راه امام خمینى ، مخالفت مى کردند. این بینش با القاى گفتارى از قبیل این که : از ما کارى ساخته نیست آقا امام زمان عج خود باید بیاید و کارها را اصلاح کند، ما موظف به چنین امورى نیستیم ،... روحیه بى تفاوتى ، سکوت و سکون و ظلم پذیرى را تقویت مى کردند. (2)
هر چند با تلاش عالمان آگاه و پیروزى انقلاب اسلامى ، این باور غلط، از صحنه بیرون شد و بسیارى از هواداران آن ، به صف انقلاب و مبارزان پیوستند، ولى این بدان معنى نیست که این تفکر به کلى ریشه کن شده و دیگر هیچ هواخواهى نداشته باشد، زیرا هنوز در گوشه و کنار، حتى از سوى برخى از خواص به آن دامن زده مى شود. از آن روى ، بسیارى از دانشوران و صاحب نظران ، پس از انقلاب اسلامى ، برخى به اجمال و برخى به تفصیل به نقد و بررسى این اندیشه و مبانى آن پرداخته اند. (3)
با نگاهى به گفته ها و نوشته هاى طرفداران این نظریه و دلائلى که بدان استناد کرده اند، مى توان گفت که این باور انحرافى از سه راه زیر سرچشمه گرفته است :
1. برداشت نادرست از روایاتى که گسترش ستم و فساد را از نشانه هاى ظهور امام زمان عج معرفى مى کند.
2. استناد به روایاتى که از هر گونه قیامى در عصر غیبت ، نهى و به سکوت و سکون و صبر بر بلاها، دعوت کرده است .
3. تفسیر نادرست از امامت و رهبرى و تصور این که تشکیل حکومت در عصر غیبت ، دخالت در قلمرو کار امام معصوم علیه السلام است .
در این مقال ، با بهره گیرى از گفتار بزرگان و با استناد به منابع روایى ، سیره معصومین علیه السلام و... به نقد و بررسى دلائل فوق خواهیم پرداخت . 

 

 

 یوسف زهرا (س)

 


یکى از ویژگى هاى روانى آدمى این است که هماره در رویارویى با امر تازه و بدیع ، حالت دفاعى به خود مى گیرد و کم تر به پذیرش آن گردن مى نهد. این امر به ویژه آن گاه تشدید مى شود که پدیده ى جدید حالت رمزگونه داشته باشد و اعتقاد به آن ، زمینه ساز تحولى بنیادین در باورها، اندیشه ، منش و روش زندگى او شود. برعکس ، در برابر موضوعى که پیشینه داشته یا در زمان هاى پیش ، یک یا چند بار رخ داده است ، مقاومت چندانى از خود نشان نمى دهد و به سادگى ، آن را مى پذیرد.
یکى از شیوه هاى چیره شدن بر این وضعیت ، عادى جلوه دادن آن مساءله است . یعنى باید این نکته را به جامعه تبیین کرد که موضوع مورد نظر، مسبوق به سابقه بوده و براى دیگران نیز رخ داده است . قرآن کریم نیز همین شیوه را به کار گرفته است . در صدر اسلام ، روزه ، حکمى جدید و همراه با اندکى مشقت بود؛ زیرا روزه دار مى بایست از بسیارى از امور مباح چشم بپوشد و از ارتکاب آن ها خوددارى کند. شاید برخى مسلمانان در برابر چنین حکم بى سابقه اى ، واکنش ‍ نشان مى دادند و آن را به سختى مى پذیرفتند. از این رو، قرآن کریم ، ابتدا مسلمانان را از نظر روانى براى پذیرش آن آماده مى کند. خداوند متعال مى فرماید:
یا ایها الذین امنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلهم .

اى کسانى که ایمان آورده اید! روزه بر شما نوشته شد، همان گونه که بر پیشینیان شما، نوشته شد.
یعنى مپندارید که این تکلیف ، مساءله اى بى سابقه و فراتر از توانایى شما است . هرگز چنین نیست ؛ زیرا وجوب روزه ، حکم متداولى است که گذشتگان نیز موظف بوده اند آن را انجام دهند.
مسایلى مانند اعتقاد به حضرت مهدى (عج ) و غیبت و ظهور ایشان نیز به ظاهر بدیع و بى سابقه بوده و طول عمر ایشان با هاله اى از رمز و راز و شگفتى همراه است . افزون بر آن ، این باور بر همه ى شؤ ون حیات آدمى تاءثیرى بنیادین بر جا مى گذارد. از این رو، برخى افراد از پذیرش آن سرباز مى زنند و آن را انکار مى کنند. امامان معصوم علیهم السّلام در برابر این اندیشه ، کوشیده اند با بیان موارد مشابهى که در تاریخ گذشته - بویژه تاریخ پیامبران الهى علیهم السّلام - رخ داده است ، مساءله ى غیبت امام عصر (عج ) و دیگر مفاهیم مربوط به آن را عادى جلوه دهند، تا مردم به گمان بى سابقه بودن ، در آن به دیده ى شک و تردید ننگرند. براى نمونه ، به کلام نورانى حضرت مهدى (عج ) به شیخ صدوق مى توان اشاره کرد. اصل ماجرا را از زبان شیخ صدوق مى شنویم :
شبى در عالم رؤ یا دیدم که در مکه ام و گرد خانه ى خدا طواف مى کنم . در دور هفتم نزد حجرالاسود آمدم و آن را لمس کردم و بوسیدم . در این هنگام ، دعاهایى را که براى زمان بوسیدن حجرالاسود است ، مى خواندم . در این حال ، مولاى خود حضرت مهدى (عج ) را دیدم که بر در خانه ى کعبه ایستاده اند. با خاطرى پریشان به حضرت نزدیک شدم . حضرت با نگاهى به رخساره ام به فراستِ خود، راز دلم را دانست . به او سلام کردم . حضرت پس از جواب سلام ، فرمود: چرا درباره ى غیبت ، کتابى نمى نویسى ، تا اندوه دلت را بزداید؟ عرض کردم : یابن رسول اللّه ! در این باره کتاب نوشته ام . حضرت پاسخ دادند: منظورمان این نیست که همانند گذشته بنویسى . کتابى درباره ى موضوع غیبت بنگار و در آن ، غیبت هاى پیامبران علیهما السّلام را بیان کن .
چون سخن حضرت به پایان رسید، از دیدگانم پنهان شدند. من از خواب بیدار شدم و تا طلوع فجر به دعا و گریه و مناجات پرداختم . چون صبح دمید، نگارش این کتاب را آغاز کردم .
حضرت یوسف یکى از پیامبرانى است که حضرت مهدى در روایت ها به ایشان تشبیه شده اند. البته در این روایت ها، حضرت مهدى (عج ) از جهت هاى گوناگون به حضرت یوسف علیه السّلام تشبیه شده اند. امام باقر علیه السّلام در روایتى تنها به شباهت در غیبت اشاره کرده اند. هم چنین ایشان در جایى دیگر، به شباهت هاى دیگرى اشاره فرموده اند. حال آن که امام صادق علیه السّلام بدون اشاره به شباهت هاى پیشین ، شباهت دیگرى بر شباهت هاى یاد شده مى افزایند.این ها نشان مى دهد که منظور، حصر شباهت ها در موارد یاد شده نبوده ، بلکه تنها براى نمونه به برخى از آن ها اشاره شده است . با توجه به این نکته و با الهام از فرمایش حضرت مهدى (عج ) به شیخ صدوق ، این نوشتار مى کوشد با تاءمل در قرآن و روایت ها، شباهت و همانندى هاى موجود میان یوسف زهرا علیه السّلام و یوسف یعقوب علیه السّلام را بازگو کند، تا از این رهگذر، فهم و پذیرش امر حضرت مهدى ، آسان تر گردد.1 - غیبت برجسته ترین همانندى میان یوسف زهرا علیه السّلام و یوسف یعقوب علیه السّلام ، همانندى در غیبت است . امام باقر علیه السّلام به محمدبن مسلم مى فرماید:
یا محمّد بن مسلم ان فى القائم من اهل بیت محمّد علیهم السّلام شبه من خمسة من الرسل یونس بن متى و یوسف بن یعقوب و موسى و عیسى و محمّد صلوات اللّه علیهم ... وامّا شبهه من یوسف بن یعقوب علیه السّلام فالغیبة من خاصته و عامته و اختفائه من اخوته ....
اى محمّد بن مسلم ! قائم آل محمّد (عج ) با پنج تن از پیامبران شباهت دارد: یونس بن متى و یوسف بن یعقوب و موسى و عیسى و محمّد صلوات اللّه علیهم ... و امّا شباهت او به یوسف در غیبت اوست از اقوام دور و نزدیک و از برادران خود....
نخستین سؤ ال درباره ى این شباهت ، آن است که میان غیبت امام عصر (عج ) و غیبت یوسف علیه السّلام تفاوت فراوانى وجود دارد؛ زیرا غیبت یوسف علیه السّلام ، غیبتى است نسبى ؛ یعنى هرچند او از کنعان ، برادران و پدر و مادر خود غایب بود، ولى از دیدگان مصریان غایب نبود. او با مصریان ، گفت و گو و رفت و آمد داشت ، در حالى که غیبت حضرت مهدى (عج ) غیبتى است مطلق و آن حضرت از دیدگان همگان غایب اند. از این رو، قیاس آن دو با یکدیگر قیاس مع الفارق است . پاسخ به این نکته ، در شباهت دوم خواهد آمد.2 - حضوربرادران یوسف براى خرید آذوقه به مصر آمدند و به بارگاه یوسف وارد شدند. وى در نخستین نگاه و گفت و گو، آنان را شناخت ، ولى آنان یوسف را نشناختند. آنان بى آن که به هویت یوسف پى برند، با وى سخن گفتند و داد و ستد کردند.
فدخلوا علیه فعرفهم وهم له منکرون .
(برادران یوسف ) بر او وارد شدند. او، آنان را شناخت ، ولى آنان او را نشناختند.
یوسف زهرا نیز در میان مردم حضور دارد. در کنار آنان راه مى رود و بر فرش هاى آنان پا مى نهد و... ولى مردم ، او را نمى شناسند. بسیارى بر این باورند که غیبت امام عصر (عج ) به این معنى است که آن حضرت ، در آسمان ها یا عوالم دیگرى زندگى مى کنند. بنابراین ، حضرت مهدى (عج ) از دیدگان همه ى انسان ها پنهان هستند و کسى ، ایشان را نمى بیند. براساس این باور، نکته اى که پیش از این گذشت ، به ذهن مى رسد که مقایسه ى حضرت مهدى (عج ) با حضرت یوسف علیه السّلام ، مقایسه اى ناتمام است . امّا حقیقت ، این است که تصویر یاد شده ، خطا و به دور از واقعیت است . او در میان مردم رفت و آمد مى کند و در کوچه و بازارها قدم مى گذارد. مردم ، آن حضرت را مى بینند، گرچه او را نمى شناسند.
سدیر مى گوید:
سمعت اباعبداللّه علیه السّلام یقول : ان فى القائم شبه من یوسف علیه السّلام . قلت : کانک تذکر حیرة و غیبته فقال لى : ما تنکر هذه الامة اشباه الخنازیر ان اخوة یوسف کانوا سباطا اولاد انبیاء تاجروا یوسف وبایعوه وهم اخوته وهو اخوهم فلم یعرفوه حتى قال لهم انا یوسف ... فما تنکر هذه الامة ان یکون اللّه عزوجل یفعل بحجته ما فعل بیوسف ان یکون یسیر فى اسواقهم ویطاء بسطهم وهم لایعرفونه حتى یاءذن اللّه عزوجل ان یعرفهم بنفسه کما اذن لیوسف حتى قال لهم هل علمتم ما فعلتم بیوسف واخیه اذ انتم تجهلون قالوا اءنک لانت یوسف قال انا یوسف وهذا اخى .
امام صادق علیه السّلام فرمودند:
قائم (عج ) شباهتى با یوسف دارد. عرض کردم : گویا حیرت و غیبت او را مى فرمایید؟ حضرت فرمودند: چرا این امت ، قضیه ى حضرت یوسف را انکار نمى کنند؟ برادران یوسف با این که پیغمبر زاده و برادر یوسف بودند و او نیز برادرشان بود، با او تجارت و خرید و فروش کردند و او را نشناختند، تا این که یوسف ، خودش را معرفى کرد و گفت : من یوسفم ... با این حال چرا آنان منکرند که خداوند عزوجل با حجت خود، همان کارى را بکند که با یوسف کرد؟ او در بازارهاى شان راه مى رود و بر فرش هاى آنان گام مى نهد، ولى مردم او را نمى شناسند، تا هنگامى که خداوند به او اجازه دهد که خودش را معرفى کند. همان گونه که به یوسف اجازه داد و یوسف گفت آیا دانستید با یوسف و برادرش چه کردید آن گاه که جاهل بودید؟ گفتند: آیا تو همان یوسفى ؟ گفت : (آرى ) من یوسفم و این ، برادر من است .
و باز امام صادق علیه السّلام فرمود:
ان فى صاحب هذا الامر سنن من الانبیاء علیهم السّلام ... وامّا سنة من یوسف فالسنة یجعل اللّه بینه وبین الخلق حجابا یرونه ولا یعرفونه ....
صاحب این امر امام مهدى (عج ) با برخى از پیامبران ، شباهت هایى دارد... امّا شباهت او به یوسف ، در پرده بودن او است ؛ یعنى خداوند کارى مى کند که هر چند او را مى بینند، ولى نمى شناسند.3 - کودکىغیبت یوسف از دوران کودکى آغاز شد.
و جاءت سیارة فارسلوا واردهم فادلى دلوه قال یابشرى هذا غلام .
و (در همین حال ) کاروانى فرا رسید و ماءمور آب را (در پى آب ) فرستادند. او دلو را در چاه افکند. (ناگهان ) صدا زد: مژده باد این کودکى است (زیبا و دوست داشتنى )!
غیبت یوسف زهرا علیه السّلام نیز از دوران کودکى آغاز شد.
قال ابوعبداللّه علیه السّلام :
قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله لابد للغلام من غیبته فقبل له ولم یا رسول اللّه ؟ قال یخاف القتل .
امام صادق علیه السّلام از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نقل مى کند که حضرت فرمودند:
ناچار براى آن کودک (امام مهدى (عج ) غیبتى خواهد بود. پرسیده شد: براى چه ؟ فرمودند: از ترس کشته شدن .
حضرت مهدى (عج ) در سال 255 هجرى به دنیا آمد. آغاز غیبت صغرا نیز در سال 260 هجرى است . بنابراین ، ایشان در آغاز غیبت صغرى ، 5 ساله بوده اند.4 - زیبایى و بخشندگىهمان گونه که یوسف در زیبایى و بخشندگى ، شهره ى آفاق بود، یوسف زهرا علیه السّلام نیز به بالاترین درجه ى این دو ویژگى آراسته است .
عن ابى نصر قال سمعت ابا جعفر علیه السّلام یقول :
فى صاحب هذا الامر اربع سنن من اربعة انبیاء... وسنة من یوسف من جماله و سخائه ....
ابى نصر مى گوید امام باقر علیه السّلام فرمودند:
صاحب این امر (حضرت مهدى (عج ) با چهار پیامبر شباهت هایى دارد... شباهت او با یوسف ، در زیبایى و بخشندگى اوست ....
رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
لیبعثنَّ اللّه عزوجل فى هذه الامة خلیفةً یحثى المال حثیا و لا یعدّه عدّا.
به زودى خداوند عزوجل در این امت ، خلیفه اى را بر مى انگیزد که مال را بى آن که بشمارد، به دیگران مى بخشد.5 - هراس یوسف در عالم رؤ یا دید که یازده ستاره و خورشید و ماه در برابرش ‍ سجده مى کنند، ولى به سفارش پدر از ترس مکر برادران ، رؤ یاى خویش را پنهان کرد.
اذ قال یوسف لابیه یا ابت انى راءیت احد عشر کوکبا والشمس ‍ والقمر راءیتهم لى ساجدین قال یا بُنىّ لاتتقصص رؤ یاک على اخوتک فیکیدوا لک کیدا.
(به یاد آور) هنگامى را که یوسف به پدرش گفت : پدر! من در خواب دیدم که یازده ستاره و خورشید و ماه در برابرم سجده مى کنند. (یعقوب ) گفت : فرزندم ! خواب خود را براى برادرانت بازگو مکن ؛ زیرا براى تو نقشه ى (خطرناکى ) مى کشند.
یوسف زهرا علیه السّلام نیز همین گونه است ؛ یعنى به دلیل هراس ‍ از دشمنان ، باید نام مبارکش پنهان باشد.
عن ابى خالد الکابلى قلت لمحمد بن على الباقر علیه السّلام :
ارید ان تسمیَّه لى حتى اعرفه باسمه فقال : ساءلتنى واللّه یا ابا خالد عن سؤ ال مجهد ولقد ساءلتنى عن امر لوکنت محدّثا به احدا لحدثتک ولقد ساءلتنى عن امر لو ان بنى فاطمه عرفوه حرصوا على ان یقطعوه بضعة بضعة .
ابوخالد کابلى مى گوید به امام باقر علیه السّلام عرض کردم :
نام مبارک او (حضرت حجت علیه السّلام ) را براى من بگویید تا او را به نام بشناسم . حضرت فرمودند: اى اباخالد! به خدا سوگند! پرسش زحمت انگیز و مشقت آورى از من پرسیدى و درباره ى مساءله اى از من پرسیدى که اگر گفتنى بود، به یقین به تو مى گفتم . تو درباره ى چیزى از من پرسش کردى که اگر بنى فاطمه او را بشناسند، حرص ورزند که او را تکه تکه کنند.6 - ظلمدلیل غیبت یوسف ، ستم برادران در حق او بود، یعنى حسادت ورزیدن و به چاه افکندن او.
واجمعوا ان یجعلوه فى غیابت الجب .
وتصمیم گرفتند وى را در نهان گاه چاه قرار دهند.
یکى از حکمت هاى غیبت یوسف زهرا علیه السّلام نیز ستم حاکمان و طاغوت هاى خون آشام در حق آن حضرت است .
عن زرارة بن اعین قال :
سمعت الصادق جعفربن محمّد علیه السّلام یقول : ان للقائم غیبة قبل ان یقوم قلت ولم ذلک جعلت فداک ؟ قال یخاف و اشار بیده الى بطنه وعنقه .
زراره مى گوید:
از امام صادق علیه السّلام شنیدم که فرمود: قائم (عج ) پیش از قیامش غیبتى دارد. عرض کردم : فدایت شوم چرا؟ حضرت با اشاره به شکم و گردن مبارکشان فرمود (از کشته شدن ) مى ترسد.
طاغوتیان عصر ما در شمار، از طاغوتیان عصر تولد حضرت ، کمتر و از نظر ابزار نظامى ، ضعیف تر نیستند. خون آشامى و جنایت پیشه گى شان نیز به مراتب از آنان بیشتر است . پس آن ترس هنوز وجود دارد. به امید آن روزى که یاوران کارآمدى پرورش یابند تا بتوانند سپر بلاى حضرت باشند و او را از گزند حوادث در امان دارند؛ زیرا که فراهم آمدن چنین افرادى ، پیش زمینه ى فرا رسیدن روز موعود است .7 - ریزش و رویش برادران یوسف ، او را به چاه افکندند؛ زیرا دل هاى شان از حسد آکنده بود. بنابراین ، خوبى هاى او را نمى دیدند، ولى غریبه ها از دیدن او مسرور گشتند و اظهار شادمانى کردند.
وجاءت سیارة فارسلوا واردهم فادلى دلوه قال یا بشرى هذا غلام .
و (در همین حال ) کاروانى فرا رسید و ماءمور آب را (در پى آب ) فرستادند. او، دلو خود را در چاه افکند. (ناگهان ) صدا زد: مژده باد این کودکى است (زیبا و دوست داشتنى )!
هنگام رو به رو شدن با یوسف زهرا نیز برخى مسلمانان ، بر وى شمشیر مى کشند؛ زیرا سینه هایى آکنده از کینه دارند یا خود را از او بیشتر دوست دارند یا این که خود را زمام دار امور خویش مى دانند و در برابر راءى و نظر او، راءى و نظرى جداگانه براى خود قایل اند و یا....
امام صادق علیه السّلام فرمود:
القائم (عج ) یلقى فى حربه مالم یلق رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله . ان رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله اتاهم وهم یعبدون الحجارة منقورة وخشبا منحوته وان القائم یخرجون علیه فیتاءولون علیه کتاب اللّه و یقاتلونه علیه .
قائم (عج ) در پیکار خود با چنان چیزى رو به رو خواهد شد که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با آن رو به رو نگردید. همانا رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در حالى به سوى مردم آمد که آنان ، بت هاى سنگى و چوب هاى تراشیده را مى پرستیدند. ولى قائم (عج ) چنان است که بر او مى شورند و کتاب خدا را بر ضد او تاءویل مى کنند. آن گاه به استناد همان تاءویل ، با او به جنگ برمى خیزند.
در این میان ، برخى بیگانگان هستند که از دیدنش خشنود مى شوند و به او مى پیوندند؛ زیرا با فطرت هایى پاک به سوى او مى روند و با چشمانى بى غرض به او مى نگرند.
امام صادق علیه السّلام مى فرماید:
اذا خرج القائم (عج ) خرج من هذا الامر من کان یرى انه من اهله و دخل فیه شبه عبدة الشمس والقمر.
چون قائم (عج ) قیام کند، کسى که خود را اهل این امر مى پنداشته است ، از این امر بیرون مى روند. در مقابل ، افرادى مانند خورشید پرستان و ماه پرستان ، به آن مى پیوندند.8 - بهاى اندک کاروانیانى که یوسف را یافتند، او را به بهاى اندکى فروختند؛ زیرا از ارزش آن درّ یگانه ، آگاهى نداشتند.
و شروه بثمن بخس دراهم معدود وکانوا فیه من الزاهدین .

و (سرانجام ) او را به بهاى اندکى - چند درهم - فروختند و نسبت به (فروختن ) او بى رغبت بودند.
برخى شیعیان نیز به دلیل نا آگاهى از مقام و منزلت حضرت مهدى (عج ) و از سر هواپرستى و دنیاخواهى ، افتخار محبت و خدمت به آستان او را، به بهاى اندکى فروخته و رشته ى پیوند خود را گسسته اند. تاریخ ، نمونه هاى فراوانى از این مردمان را به یاد دارد. براى مثال ، از ابوطاهر محمّد بن على بن بلال مى توان نام برد. وى به طمع اموالى که از حضرت مهدى (عج ) نزد او بود، آن را به محمّد بن عثمان عمرى - سفیر دوم - نسپرد و ادعا کرد که خود وکیل حضرت مهدى (عج ) است . حضرت مهدى (عج ) نیز توفیقى در لعن او صادر کرد.
9 - بردبارىنخستین واکنش یعقوب هنگام غیبت یوسف ، در پیش گرفتن صبر نیکو و یارى جستن از پروردگار است .
جاءوا على قمیصه بدم کذب قال بل سولت لکم انفسکم امرا فصبر جمیل واللّه المستعان على ما تصفون .

و هنگامى که پیراهن او را با خونى دروغین (آغشته ساختند و نزد پدر) آوردند، گفت : هوس هاى نفسانى شما، این کار را براى تان آراسته است . من بردبارى نیکو (و شکیبایى بدون ناسپاسى ) خواهم داشت و در برابر آن چه مى گویید، از خداوند، یارى مى جویم .
شیعیان نیز هنگام رو به رو شدن با غیبت یوسف زهرا علیه السّلام ، باید در برابر بلاها و آزمایش هاى الهى ، بردبار باشند.
امام رضا علیه السّلام فرمود:
واللّه ما یکون ما تمدّون الیه اعینکم حتى تمحصوا وتمیّزوا وحتى لایبقى منکم الا الاندر فالاندر؛
به خدا سوگند! آن چه چشمان تان را به سویش مى دارید و منتظرش ‍ هستید، رخ نخواهد داد، تا این که پاک سازى و جداسازى شوید و از شما نماند مگر هرچه کم تر و کم تر.
هم چنین باید در برابر به درازا کشیدن غیبت ، شکیبایى ورزند؛ یعنى در ظهور پیش از موعد مقرر آن ، شتاب نکنند.
مهزم مى گوید به امام صادق علیه السّلام عرض کردم :
جعلنى اللّه فداک متى هذاالامر؟ فقد طال . فقال : کذب المتمنّون وهلک المستعجلون و نجا المسلّمون و الینا یصیرون .
فدایت شوم این امر - قیام قائم آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله - چه زمانى رخ خواهد داد؟ این امر به درازا کشید. حضرت فرمود: آرزومندان خطا کردند، شتاب جویان هلاک شدند و آنان که تسلیم اند، نجات یافتند و به سوى ما باز خواهند گشت .10 - امید و نا امیدىچون خورشید یوسف در پس ابرهاى غیبت فرو رفت ، یعقوب هرگز امید خود را از دست نداد و از رحمت الهى و بازگشت یوسف ناامید نشد. و از خداوند درخواست مى کرد که به زودى یوسف را ببیند.
عسى اللّه ان یاءتینى بهم جمیعا.
امیدوارم خداوند، همه ى آنان را به من باز گرداند.
ولى در مقابل ، برادران با این که او را نکشتند و در چاه انداختند به امید این که قافله اى ، او را بیابد و با خود ببرد.
قال قائل منهم لاتقتلوا یوسف والقوه فى غیابت الجب یلتقطه بعض ‍ السیارة ان کنتم فاعلین .
یکى از آنان گفت : یوسف را نکشید. اگر مى خواهید کارى انجام دهید، او را در نهان گاه چاه بیافکنید تا قافله هایى ، او را برگیرند (و با خود به مکان دورى ببرند).
با این حال ،برادران ، یوسف را فراموش کرده بودند. چون یعقوب ، از یوسف یاد مى کرد، وى را سرزنش مى کردند.
قالوا تاللّه تفتؤ ا تذکر یوسف حتى تکون حرضا او تکون من الهالکین .
گفتند: به خدا سوگند! تو آن قدر از یوسف یاد مى کنى که ممکن است بیمار شوى یا هلاک گردى .
ولما فصلت العیر قال ابوهم انى لاجد ریح یوسف لولا ان تفندون قالوا تاللّه انک لفى ضلالک القدیم .(200)
هنگامى که کاروان (از سرزمین مصر) بیرون آمد، پدرشان (یعقوب ) گفت : اگر مرا به نادانى و کم خردى ، متهم نکنید، (باید بگویم که ) بوى یوسف را احساس مى کنم . گفتند: به خدا سوگند! تو در همان گمراهى پیشین ات هستى .
در مساءله ى غیبت یوسف زهرا علیه السّلام نیز برخى که از هدایت الهى برخوردارند، پیوسته با امید به فضل خداوندى ، ظهور او را انتظار مى کشند و هرگز از رحمت الهى ناامید نمى شوند. در دعاى عصر غیبت که از ناحیه ى مقدسه رسیده است ، چنین مى خوانیم :
...ولا تنسناد ذکره و انتظاره والایمان به وقوة الیقین فى ظهوره والدعاء له والصلاة علیه .(201)
(خدایا!) یاد او، انتظارش ، ایمان به او، باور شدید به ظهور او، دعا براى او و توجه به او را در مابه فراموشى مسپار.
در مقابل ، گروهى دیگر که خداوند بر دل هاى شان قفل زده است و از درک حقایق ناتوان اند، امیدى به آمدنش ندارند. حتى گاهى وجودش ‍ را انکار مى کنند.
امام صادق علیه السّلام به زراره فرمود:
یا زرارة و هوالمنتظر و هو الذى یشک الناس فى ولادته منهم من یقول مات ابوه فلا خلف له ... ومنهم من یقول ماولد...

اى زراره ! او - حضرت مهدى (عج ) - کسى است که آمدنش را انتظار مى کشند. اوست که مردم در تولدش شک مى کنند. برخى مى گویند: پدرش از دنیا رفت و فرزندى نداشت ... و برخى مى گویند: هنوز به دنیا نیامده است ....