هیئت روضه الشهدا شهر مریانج

هیئت روضه الشهدا شهر مریانج

محفل بسیجیان و رهروان امام وشهدا
هیئت روضه الشهدا شهر مریانج

هیئت روضه الشهدا شهر مریانج

محفل بسیجیان و رهروان امام وشهدا

 

 

 

 

منافقین در هنگام مرگ قرآن کریم از لحظات مرگ منافق چنین یاد مى کند: فکیف اذا توفتهم الملئکة یضربون وجوههم و ادبارکم ذلک بانهم اتبعوا ما اسخط الله و کرهوا رضوانه ، فاحبط اعمالهم (201) پس چگونه است حال آنان ، آنگاه که ملائکه جانشان را مى گیرند و بصورت و پشتشان مى کوبند، به این خاطر که همواره دنبال چیزى بودند که خدا را به خشم مى آورد و از هر چه مایه خشنودى خدا بود کراهت داشتند، خدا هم اعمالشان را بى نتیجه و بى اجر کرد. مرگ ، انتقال از نشئه اى به نشئه دیگر است و همراه با آن جاذبه اى که روح را از فراسوى عالم غیبت به سوى خویش مى کشد. آنکه به فرمان موتوا قبل ان تموتوا - بمیرید پیش از آنکه بمیرانندتان - پیشاپیش روح خود را از قیود عالم طبیعت رها ساخته و به آستان محبوب واصل کرده است ، مرگ را همچون نوشیدن شهدى خواهد یافت و چه بسا شیرینتر و ملک الموت را با جمالى زیبا مشاهده خواهد کرد. اما آنکه در درک اسفل حیات حیوانى گرفتار آمده است ، لاجرم باید روح او را با جبر و زور از این عالم جدا کرد.
آنجا که یکى از اهل ایمان ، لحظه مرگ خویش را براى سلمان فارسى بازگو مى کند و مى گوید: اى سلمان اگر بدن مرا با قیچى ها تکه تکه مى کردند و با اره ها استخوانهاى مرا قطعه قطعه مى کردند، براى من آسانتر و سبک تر بود از یک لحظه مرگ ، با آنکه من از اهل خیر و سعادت بودم (202) واى به حال منافق فاسقى که یک عمر با تظاهر به اسلام به فتنه و فساد پرداخته است و دنیاى خود را در لجنزار ضلالت و تباهى سپرى کرده است .
منافقین در قیامت  الم یعلموا من یحاد الله و رسوله فان له نارجهنم خالدا فیها ذلک الخزى العظیم . (203) مگر نمى دانند هرکس با خدا و پیامبرش مخالفت کند، سزاى او جهنم است که در آن جاودانه خواهد بود و این رسوایى بزرگ است .
در قرآن از عذاب منافقین با تعابیر عذاب مقیم (204) ( عذاب پایدار ) عذاب الیم (205) ( عذاب دردناک ) و عذاب عظیم (206) ( عذاب عظیم ) یاد شده است و جایگاه آنان نیز با عناوینى چون بئس المصیر ( جایگاه بد ) و فى الدرک الاسفل من النار (207) ( طبقه زیرین جهنم ) توصیف شده است . در کیفیت حشر منافقان نیز آمده است که امام صادق علیه السلام فرمودند:
من لقى المسلمین بوجهین و لسانین جاء یوم القیامة و له لسانان من النار (208) هر کس دیدار کند مسلمانان را به دو رو و دو زبان ، بیاید در روز قیامت ، در حالى که براى اوست دو زبان از آتش .
همچنین خداوند در آیات قرآن در باب دروغگویى منافقین در روز قیامت مى فرماید: یوم یبعثهم الله جمیعا فیلحفون له کما یحلفون لکم و یحسبون انهم على شى ء الا انهم هم الکاذبون روزى که خدا همگى آنها را مبعوث کند، پس براى او سوگند مى خورند همانطور که براى شما سوگند مى خورند و گمان مى کنند که تکیه گاهى محکم دارند. آگاه باشید که آنان دروغگویند. و این دروغگویى منافقین در روز قیامت با اینکه آن روز، روز کشف حقایق است ، از باب کشف عادات آنان است . چرا که دروغگویى در دلهاى آنها ریشه دوانیده و در دنیا به دروغ گفتن عادات کرده اند و همواره سعى در آن داشته اند که باطل را با سوگندهاى دروغ حق جلوه دهند و با تکبر و غرور از کنار عمل خبیث خویش بگذرند و از اینرو قرآن به این ظن منافقین اشاره مى کند که یحسبون انهم على شى ء یعنى خیال مى کنند بر وضعى استوارند و مى توانند براى همیشه کفر خود را پوشیده دارند، (209) غافل از آنکه در یوم تبلى السرائر، حقیقت عمل آنها مکشوف مى شود و به سزاى عمل خویش مى رسند و آنجاست که فریاد رب ارجعون آنها به کلا پاسخ مى آید و در پایین ترین جاى جهنم جاى مى گیرند.
گفتگوى منافقین و مومنین  یوم یقول المنافقون و المنافقات للذین امنوا انظرونا نقبس من نورکم قیل ارجعوا ورائکم فالتمسوا نورا فضرب بینهم بسور له باب فیه الرحة و ظاهره من قبله العذاب (210) و روزى که مردان و زنان منافق به اهل ایمان بگویند، کمى مهلت دهید تا ما نیز برسیم و از نور شما اقتباس کنیم ، به ایشان گفته شود، به پشت سرتان ( دنیا ) برگردید و از آنجا نور بخواهید و در همین هنگام دیوارى میان این دو گروه زده مى شود که در باطنش ( براى مومنین ) رحمت و در ظاهرش ( براى منافقین ) عذاب است . از سیاق این آیه چنین برمى آید که در قیامت ظلمت بر منافقین خیمه زده و از هر سو احاطه شان کرده است . و نیز استفاده مى شود که مردم در آن روز به سوى خانه هاى جاودانه خویش حرکت مى کنند. چیزى که هست ، مومنین این مسیر را با نور خود طى مى کنند؛ نورى که از جلوى ایشان و به سوى سعادتشان در حرکت است ، در نتیجه راه را مى بینند و با آن نور مى روند تا به مقامات عالیه خود برسند. اما منافقین به علت فرورفتگى در ظلمت نمى توانند راه خود را طى کنند. همچنین استفاده مى شود که منافقین با مومنین همانطور که در دنیا با هم بودند، در قیامت نیز با هم دیدار مى کنند. اما منافقین در اثر ظلمت عقب مى مانند و در نتیجه از مومنین مى خواهند که قدرى مهلتشان بدهند تا به ایشان برسند و از نور آنها بهره مند شوند. اما پاسخ مى آید که ارجعوا وراءکم فالتمسوا نورا و در این مومنین رحمت و خارج آن براى منافقین عذاب است و داراى درى است تا منافقین از آن در، وبضع مومنین را ببینند و بیشتر حسرت بخورند (211) و چون این عذاب بر منافقین مستولى مى شود، بانگ مى زنند که :
الم نکن معکم ، قالوا بلى و لکنهم فتنتم انفسکم و تربصتم و ارتبتم و غرتکم الامانى حتى جاء امرالله و غرکم بالله الغرور (212)
( اى اهل ایمان ) آیا ما با شما نبودیم ؟ جواب مى دهند، چرا بودید، اما خود را فریفتید و هلاک کردید و در انتظار بلا براى مومنین بودید و در حقانیت دین شک داشتید و آرزوى خاموشى نور اسلام شما را مغرور کرد.
ب - درمان نفاق  درمان رذیله نفاق همچون درمان بسیارى از رذایل دیگر در دو مرحله علمى و عملى صورت مى گیرد، به عبارت دیگر با گذر از دو مرحله تفکر و مجاهده مى توان ریشه هاى این عمل خبیث را در لوح دل خشکاند.
1 - درمان علمى  این مرحله از درمان با تفکر در آثار نفاق ، چه در دنیا و چه در آخرت انجام مى شود. نکته اى که قابل ذکر است ، این است که نفاق لزوما به معناى کفر درونى و اظهار اسلام نیست ، بلکه داراى مراتبى است ، تا جایى که ممکن است این رذیله آنقدر خود را مخفى کند که حتى از صاحبش نیز پنهان بماند و از اینرو لازم است هر کسى با دقت در خود بنگرد تا نفس را از تمامى مراتب نفاق که پیشتر آمد، مبرا سازد و نفس را به صفاى اولیه باز گرداند.
در این مرحله تفکر به این معناست که شخص منافق پیش خود بگوید که چنانچه در این به این صفت معرفى شد، از انظار مردم مى افتد و رسواى خاص و عام مى شود و آبروى خود را از دست مى دهد و همگان از مجالس ‍ خود طردش مى کنند و از محافل انس باز مى ماند و از کسب کمالات بى نصیب مى ماند و بداند که انسان با شرف و وجدان باید خود را از این ننگ شرف سوز پاک کند که گرفتار این ذلتها و خواریها نگردد. و نیز تفکر کند در عالم دیگر که عالم کشف سرائر است و به خود بفهماند هر چه را در این عالم از نظر مردم پوشانیده ، در آنجا نمى تواند مستور کند و مشوه الخلقه و با دو زبان از آتش محشور مى گردد و با منافقین و شیاطین معذب مى شود. (213)
2 - درمان عملى  پس از مرحله تفکر، شخص براى برچیدن این صفت رذیله باید وارد عمل شود. در زیر بعضى موارد کلیدى در این بخش از درمان نفاق اشاره مى شود.
مجاهده با نفس  حضرت امام ( ره ) پس از بیان زشتیها و قبایح نفاق در باب درمان عملى آن مى فرماید: پس انسان عاقل که این مفاسد را دید و از براى این خلق ، جز زشتى و پلیدى نتیجه اى ندید، بر خود حتم و لازم کند که این صفت را از خود دور کند، و وارد شود در مرحله عمل که طریقه دیگر علاج نفس است . و آن ، چنان است که انسان مدتى با کمال دقت مواظبت کند از حرکات و سکنات خود و کاملا مداقه در اعمال خویش کند و بر خلاف خواهش و آرزوى نفس اقدام کند و مجاهده نماید، و اعمال و اقوال خود را در ظاهر و باطن خوب کند و تظاهرات و تدلیسات را عملا کنار بگذارد، و از خداى متعال در خلال این احوال توفیق طلب کند که او را بر نفس اماره و هواهاى آن مسلط کند و در این اقدام و علاج با او همراهى فرماید. خداوند تبارک و تعالى فضل و رحمتش بر بندگان بى پایان است و هر کس به سوى او و اصلاح خود قدمى بردارد، با او مساعدت فرماید و از او دستگیرى نماید. و اگر چندى بدین حال باشد، امید است که نفس صفا پیدا کند و کدورت نفاق و دورویى از او زایل گردد و آیینه قلب و باطنش از این رذیله پاک و پاکیزه گردد و مورد الطاف حق و رحمت ولى النعمه حقیقى گردد. زیرا که مبرهن است و به تجربه نیز پیوسته است که نفس تا در این عالم است ، از اعمال و افعال صادره از خود منفعل مى گردد، چه اعمال صالحه و چه فاسده ، در هر یک از اعمال در نفس اثرى حاصل شود. اگر عمل نیکو و صالح است ، اثر نورانى و اگر به خلاف آن است ، اثر ظلمانى در آن حاصل شود تا یکسره قلب یا نورانى شود یا ظلمانى و منسلک در سلک سعدا شود یا اشقیاء پس ‍ تا در این دار عمل و منزل زراعت هستیم ، با اختیار خود مى توانیم قلب را به سعادت یا شقاوت کشانیم و رهین اعمال و افعال خود هستیم . (214)
ایمان تفصیلى  یا ایها الذین امنوا، امنوا بالله و رسوله و الکتاب الذى نزل على رسوله و الکتاب الذى انزل من قبل و من یکفر بالله و ملائکة و کتبه و رسوله و الیوم الاخر فقد ضل ضلالا بعیدا (215) اى کسانى که ( به اجمال ) ایمان آورده اید، ( به تفصیل ) به خدا و رسول او و کتابى که بر او نازل شده و کتابهایى که قبل از او نازل شده است ، ایمان بیاورید و کسى که به خدا و فرشتگان و پیامبران و به روز جزا کفر بورزد، در ضلالت افتاده است ، ضلالتى دور از طریق حق .
در این آیه شریفه مومنین را با اینکه ایمان آورده اند، دستور مى دهد براى بار دوم ایمان بیاورند و اینکه گفته شد براى بار دوم ، به خاطر دو قرینه است ، قرینه اول اینکه متعلق ایمان دوم را به طور تفصیل شرح مى دهد و مى فرماید، به خدا و رسول او و کتاب او ایمان بیاورید و قرینه دوم این است که تهدید کرده که اگر به تک تک این جزئیات و تفاصیل ایمان نیاورید به ضلالتى بعید گمراه مى شوید. پس معلوم مى شود که مراد از ایمان اول ، ایمان به طور اجمال و سربسته است و مراد از ایمان دوم ، ایمان تفصیلى است و مضمون آیه این است که مومنین باید ایمان اجمالى خود را بر تک تک این جزئیات بگسترانند. براى اینکه این جزئیات معارفى هستند که به یکدیگر مرتبط و وابسته اند و هر یک مستلزم بقیه مى باشد.
خداى سبحان ، داراى اسماء حسنا و صفات علیایى است و همین خود باعث آن شده که خلائقى خلق کند و آنها را به سوى آنچه مایه رشد آنان و سعادتشان است ، ارشاد و هدایت کند و سپس همه آنها را که نسلا بعد از نسل مى میرند، در روز جزا یکجا مبعوث نموده و به سزاى اعمالشان برساند و این غرض ، وقتى حاصل مى شود که رسولانى بشیر و نذیر مبعوث نموده ، کتابهایى با آنان نازل کند تا آن رسولان به وسیله آن کتب در بین مردم در آنچه اختلاف مى کنند، حکم کنند و نیز معارف مبدا و معاد و اصول شرایع و احکام را براى خلق بیان کنند. پس ایمان به یکى از این حقایق ، تمام نمى شود مگر با ایمان به معارف دیگر، بدون آنکه یکى از آنها استثناء شده باشد و در نتیجه به بعضى از آنها ایمان بیاورند و به بعضى دیگر کفر بورزند که اگر کسى چنین کند به همه آنها کفر ورزیده است ، چیزى که هست اگر علنى باشد، کافر و اگر باطنى باشد، منافق خواهد بود. و یکى از مصادیق نفاق این است که کسى اظهار ایمان کند، ولى روش و مسیرى را پیش بگیرد که در آخر منتهى شود به رد بعضى از معارف و احکام و براى علاج نفاق باید تمامى معارف اسلام را به عنوان یک مجموعه تجزیه ناپذیر پذیرفت و از ایمان اجمالى به ایمان تفصیلى رسید. (216)
چهار ویژگى  ان المنافقین فى الدرک الاسفل من النار و لن تجد لهم نصیرا. الا الذین تابوا و اصلحوا و اعتصموا بالله و اخلصوا دینهم لله فاولئک مع المومنین و سوف یوت الله المومنین اجرا عظیما (217) منافقین در طبقه زیرین جهنمند و هرگز برایشان یاورى نخواهى یافت . مگر آنها که توبه کردند و خود را اصلاح نمودند و به خدا متوسل شده ، دین خویش را براى خدا خالص کرده اند و آنان قرین مومنانند و خدا مومنان را پاداشى بزرگ خواهد داد.
خداى تعالى در این آیه شریفه ، عده اى را از زمره منافقین استثنا کرده و آنها را به چند صفت مهم توصیف نموده و شرایطى را یادآور شده که هر یک از آنها قسمتى از صفات زشت منافقین را از دلهایشان پاک مى کند و این شرایط چهار موردند: 1 - توبه 2 - اصلاح نفس 3 - اعتصام بالله 4 - اخلاص در دین
یکى از عواملى که ریشه هاى نفاق را مى خشکاند، توبه است و برگشت به سوى خدا تعالى وقتى نافع است که شخص تائب آنچه را تا کنون تباه ساخته اصلاح نماید و این اصلاح نیز نتیجه اى نمى دهد مگر آنکه انسان خود را از خطر لغزش ها و انحرافات به خدا بسپارد و از او عصمت و مصونیت بخواهد و این اعتصام نیز سودى نمى بخشد، مگر وقتى که انسان دین خود را براى خدا خالص کند و اعتصام در همین اخلاص معنا مى شود. زیرا شرک ظلم است ، آن هم ظلمى که آمرزیده نمى شود و وقتى بیماردلان توبه کردند و اصلاح مفاسد خویش نمودند و به خداى عزوجل نیز اعتصام جستند و دین خود را خالص براى خدا نمودند، در آن وقت مومن خواهند بود و ایمانشان آمیخته با شرک نخواهد بود و آن هنگام است که از خطر نفاق ایمن شده ، راه گم شده را پیدا مى کنند، همچنانکه آیه قرآن مى فرماید:
الذین امنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون (218) کسانى که ایمان آوردند و ایمان خود را به ظلمى نیالودند، آنان داراى امنیت هستند و همانا راه یافتگانند.
نکته زیبایى که هست ، خداى تعالى پس از بر شمردن این صفات مى فرماید: فاولئک مع المومنین و نه فاولئک من المومنین ، یعنى به صرف تحقق این اوصاف ، دارندگان آنها از مومنین بطور مطلق نمى شوند، بلکه براى اولین بار ملحق به مومنین مى گردند. بله ، وقتى از خود آنان مى شوند که این اوصاف در ایشان مستقر شود و در دلهایشان محفوظ بماند. (219)

نظرات 1 + ارسال نظر
یک قدم تا شهدا سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:37 ق.ظ http://afsan20.blogfa.com


مهدی جان سوالی ساده دارم از حضورت:
من آیا زنده ام وقت ظهورت؟
اگر که آمدی من رفته بودم
اسیر سال و ماه و هفته بودم
دعایم کن دوباره جون بگیرم
بیایم در رکاب تو بمیرم

آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود، و ظلم سراسر گیتی را فرا گرفته، و داد مظلوم به گوش نمی‌رسد؟‌ آیا می‌توانید در مادیگری و غفازدگی بمانید؟ اسلام آمد، انقلاب شد، ولی باز شما خوابید. هان که بیدار شوید که وقت، وقت ستیز است، وقت انقلاب است، وقت نبرد است، و وقت گرفتن حق مظلوم از ظالم.
شهید ابوالفضل منصور

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد