فریاد عشق
در دل سنگر با خود سخن میگویم :
راستی چه خوب از این فرصت استفاده کنم و با قرآن آشنا شوم.
آیات خدا را بخوانم و بعد حفظ کنم و سپس زمزمه کنم و بعد سرود کنم و بعد شعار زندگی کنم، باشد تا این دل پر هیجان و طپش را آرامش دهد.
و بعد با آن برای خود توشه بسازم و توشه را راهی گردانم و در انتظار شهادت بمانم و بمانم.
آیات جهاد،شهادت، تقوی، ایمان، ایثار، اخلاص، عمل صالح و... همه را پیدا کنم و سنگرم کلاس درسم باشد.
و سنگرم میعادگاه ملاقاتم با خدا شود، سنگرم محرابم گردد، سنگرم خانه امیدم گردد و سنگرم قبله دومم گردد.
از فردا حتماً بیشتر قرآن خواهم خواند.
در دل سنگر با خدا سخن میگویم.
اللهم انک یا انیس الانیسین لاولیالیک
خدایا ای نزدیکترین مونس به دوستانت
یا من هو اقرب الی من حبل الورید یا من یحول بین المرء و قلبه
خدا اگر من در سنگرم تو در قلب من و در دل سنگر هر دو حضور داری.
و هو معکم اینما کنتم حدید- ?
راستی این سرود را از اصغر شهید بیاد دارم.
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
پنهان نگشتهای که شوم طالب حضور غایب نگشتهای که هویدا کنم تو را
هر کسی قادر نیست آنچه را که شایسته سخن گفتن با خداست بر زبان آورد لذا برای راز و نیاز با او باید به نیایشهای امام زینالعابدین توسل جست، دعاهای صحیفه را باید بخوانم و بعد حفظ کنم و زمزمه کنم، نیایشهای علی بن ابیطالب را بخوانم، حفظ کنم، زمزمه کنم. اللهم حصن ثغور المسلمین بعزتک و اید حماتها بقوتک و اسبغ عطایاهم من جدتک
اللهم اغفرلی ما انت اعلم به منی فان عدت فعد علی بالمغفره
اللهم اغفرلی ما اتقرب الیک بلسانی ثم خالفه قلبی اللهم اغفرلی ما ولیث من نفسی و لم تجد له وفاء من عندی
من در سنگر هستم در اوج تنهایی، سلاح بر دوش دارم، کرخه از کنارم میگذرد، در? کیلومتری، دشمن مستقر است تاکنون دوبار بلاد مسلمین را مورد تجاوز قرار داده است و اکنون چندین کیلومتر در خاک اسلام وارد شده است و ناجوانمردانه شهرها را میکوبد و نابود میکند، صدای رگبار و خمپاره همیشه در گوش است.
مردم روستاها و شهرها آواره و سرگردان شدهاند کودکان گرسنه و لرزان در آغوش مادران ترسان بسیار به چشم میخورد.
زمان میگذرد، عبور زمان در کنار برادران خاطره میسازد.
اعمال متهورانه و بی باکانه بچهها حماسه میآفریند.
منصور در کنار اصغر شهید شد و اصغر شاهد شهادت او بود.
اصغر در کنار رضا شهید شد و رضا شاهد شهادت اصغر بود و اما رضا در تنهایی شهید شد، راستی شهداء همه با هم بودند و چه جمع باصفایی.
در شهادت منصور در مسجد، اصغر شهید برای مردم از منصور حرف زد.
وقتی خواستیم که خانه اسکندری شهید برویم، اصغر شهید شد، شعار [ما تشنه هستیم بهر شهادت] را سرود، در خیابان حصیرآباد.
وقتی منصور شهید شد، رضای شهید در فراق منصور گریه کرد و صادق برای آنان نوحه میخواند و صدای دلنشین و پر جاذبهاش مرا به گریه میاندازد.
بابک معتمد، قنادان زاده، طحان در ساحل کارون بوند.
دهبان و احمد مشک در ساحل کرخه.
شاید طبیعت جای دجله و فرات را با کرخه و کارون تعویض کرده است.