هیئت روضه الشهدا شهر مریانج

هیئت روضه الشهدا شهر مریانج

محفل بسیجیان و رهروان امام وشهدا
هیئت روضه الشهدا شهر مریانج

هیئت روضه الشهدا شهر مریانج

محفل بسیجیان و رهروان امام وشهدا

ای کاش نمی دیدم

سال 66 به یکى از جبهه هاى غرب اعزام شدم. بعد از چند روز آماده باش باخبر شدیم که عملیاتى در پیش است. عملیات والفجر ده [23/12/66- حلبچه] شروع شد. ساعت ده صبح وقتى از تأمین جاده برمى گشتیم، نزدیک پایگاه، پل سه پایه اى بود که هواپیماهاى عراقى آن را هدف قرار دادند و یک تویوتا پر از نیرو از روى آن به داخل رودخانه افتاد. شاهد غرق شدن بچه ها بودم ولى چون شنا بلد نبودم نمى توانستم هیچ کارى انجام دهم. روى پل حفره اى ایجاد شده بود و برادران مهندسى، رزمى آمده بودند با گذاشتن صفحه فلزى آن را بپوشانند که براى بار دوم، هواپیماهاى دشمن پل را زدند و لودرچى را به شهادت رساندند. حدود ساعت دوازده آن روز شیمیایى زدند. تعدادى از برادران 'لشکر زرهى اهواز' در آنجا به شهادت رسیدند. من هم که ماسک داشتم با خوردن آب از تانکرى که مسموم شده بود از خود بى خود شدم. مرا به 'اورژانس شیخ سله' بردند. وقتى به هوش آمدم دیدم بسیارى از مردم منطقه شیمیایى شده اند. من که حالم بهتر بود به زور آمدم بیرون و جایم را به دیگران دادم. هنوز ریه ام ناراحت است و اثرات شیمیایى در صدایم محسوس است.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد