سپیده سحر بود که تعدادى از دوستان ما که به گشت و شناسایى رفته بودند با دشمن درگیر شدند و به اسارت آنها درآمدند. چند ماه از آنها اطلاع نداشتیم تا اینکه نامه اى رمزى از آنها به دستمان رسید؛ از برادر نورالله کریمى. نوشته بود سلام مرا به اسلام برسانید و خواهرش آزاده و به صاحب خانه آنها آقاى روح الله بگویید دل ما خیلى براى آنها تنگ شده است. نه تنها من بلکه همه ی دوستان و آشنایان جویاى احوال شما هستند.