سال 62 به اتفاق جمعى از دوستان بسیجى عازم جبهه شدیم. بعد از رفتن به لشکر با چند نفر دیگر از برادران به طور داوطلب و با معرفى فرماندهى، به یکى از گردانهاى خط شکن پیوستیم. دوره هاى کوتاه مدتى را گذراندیم. دشمن اقدام به تک کرده بود و براى مقابله با آن گردان ما عازم خط شد. پس از چند ساعت مقاومت، به محاصره درآمدیم. همراه ما برادرى روحانى بود که وقتى مجروح شدم مرا بوسید و گفت: ناراحت نباش. الان حوریان بهشتى منتظر شما هستند. من هم گفتم: ممکن است آدرس آنها را بدهید؟ او که به اندازه کافى صمیمى و حاضر جواب بود گفت: بله. یادداشت کن، 'دوراهى بهشت و جهنم. خیابان اسلام. کوچه تقوا. پلاک عدل و ایمان، جنب طبقه دوازده امامى.'
توفیق شهادت
چه نیکو گفته آن مرد خدایی
نصیبم کن شهادت در زمانی
که بسته گشته درهای شهادت
بود گل در زمستان بس بهایی
شهادت آرزوی عارفان است
رهی که رهروانش عاشقان است
به توفیق شهادت در ره حق
هماره دستشان بر آسمان است
تقدیر حقیقی جهان در کف مردانی است که پروای نام ندارند. آنان از گمنامی خویش کهفی ساختهاند و در آن پناه گرفتهاند. کهفی که آنان را از تطاول دهر مصون خواهد داشت.
بهمون سر بزنید.
التماس دعا[گل]